نقد روانکاوانة شخصیتهای رمان کلیدر محمود دولتآبادی (بر اساس نظریة فروید، یونگ و آدلر)
مقاله حاضر با هدف نقد روانشناختی یکی از شاخههای نقد جدید است که برای شناخت بهتر آثار و آفریدگاران آنها مورداستفاده قرار گرفته است. در این شیوه از نقد و تحلیل که زوایای پنهان و وضعیت درونی و روحی خالق اثر و شخصیتهای آن مورد توجه است، مخاطب یاری میشود تا نسبت به اثر شناخت بهتری پیدا کند و به اهداف خویش در آشنایی با اثر دست یابد. این پژوهش نیز با روش توصیفی- تحلیلی و به هدف تحلیل و نقد شخصیتهای رمان کلیدر بر اساس نظریه روانشناسان صاحبنظرانی چون فروید، یونگ و آدلر انجام گرفته است. سؤال اساسی مطرح در این پژوهش این است که شخصیتهای رمان کلیدر (بر اساس نظریة فروید، یونگ و آدلر) از لحاظ نقد روانکاوانة چگونهاند و نتیجه اینکه این اثر که بر اساس واقعیت خلق شده، ابعاد مختلف شخصیتهای اصلی خود را نشان میدهد و هر کدام از شخصیتها با نقاب و سایه و نهاد همراه هستند و مدام دچار لغزش شخصیتی میشوند، اما به یاری خود و پیر خردمند، برخی چون گل محمد و زیور به ساحل آرامش میرسند و برخی دیگر چون بلقیس و ستار با نقاب خویش هماهنگ میشوند و در نقش پیر خردمند، شخصیتها را در جهت اهداف خویش، برای رسیدن به فردیت یاریگر هستند.
بررسی جلوههای علم بدیع در دیوان شعر شوکت بخاری
شوکت بخاری از جمله شاعرانی است که در عصر صفویه زندگی کرده است؛ تخلص شوکت در آغاز «نازک» و «تارک» بوده و پس از پیوستن به سعدالدین تخلص شوکت را اختیار کرده است؛ اشعار او از نوع طرز خیال یا نزاکتبندی در سبک هندی است که مبتنی بر اغراقات بعید و نازک خیالی است که عمدتاً غزل میباشد. شوکت بخاری از جمله شاعرانی است که با زبانی فصیح و شیوا، در بیان افکار و اندیشههای خود از آرایههای بدیعی یعنی صنایع بدیع لفظی و معنوی، بهره بسیار برده است. از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی و تحلیل بدیع «لفظی» و «معنوی» در دیوان شعر شوکت بخاری انجام پذیرفته است. در این پژوهش که به شیوه توصیفی – تحلیلی انجام پذیرفته، دیوان شوکت بخاری از دیدگاه بدیع لفظی و معنوی با استفاده از روش کتابخانهای-اسنادی و ابزار فیشبرداری مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان داد بسامد جناس تام، جناس مضارع و لاحق، جناس زائد، در دیوان اشعار شوکت بخاری بسیار زیاد و جناس لفظ، جناس خط، جناس ناقص، جناس قلب کمترین بسامد را دارند. در بخش تسجیع، موازنه یکی از اصلیترین و پربسامدترین آرایههای لفظی به کار رفته در این اثر میباشد و در بخش تکرار؛ هم حرفی یا هم حروفی، هم صدایی از بسامد بالایی برخوردار هستند.
بازتاب مفهوم فرادست و فرودست در کلیدر برمبنای نقد مضمونی
رمان «کلیدر» اثر محمود دولتآبادی یکی از برجستهترین آثار ادبیات معاصر فارسی است که با زبانی نیرومند و روایت گسترده خود، تصویری عمیق از جامعه ایرانی و تحولات آن ارائه میدهد. این رمان نه تنها داستانی حماسی و جذاب را روایت میکند، بلکه به بررسی دقیق و انتقادی نظامهای اجتماعی و فرهنگی جامعه میپردازد. یکی از محورهای اصلی این اثر، نقد نظام طبقاتی و تأثیر آن بر زندگی افراد و روابط انسانی است نظام طبقاتی به عنوان یکی از مهمترین ساختارهای اجتماعی، در جوامع مختلف، خصوصاً جوامع سنتی و در حال گذار، نقش تعیینکنندهای در شکلدهی سرنوشت انسانها دارد. این نظام که مبتنی بر تقسیمبندی جامعه به طبقات مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، اغلب موجب نابرابری، تضاد و تبعیض میشود. نقد مضمونی نظام طبقاتی، یعنی بررسی و محکوم کردن این ساختار ناعادلانه و پیامدهای منفی آن، در ادبیات به ویژه در رمان، جایگاه ویژهای دارد. هدف این مقاله، انعکاس مفهوم نظام طبقاتی در رمان کلیدر از منظر نقد مضمونی است. با استفاده از نظریات جامعهشناسی ادبی، به ویژه دیدگاههای مارکس، بوردیو و دیگر نظریهپردازان معاصر. این تحقیق تلاش میکند تا ابعاد مختلف وتقابل طبقات فرادست و فرودست در اثر را بررسی نماید. طبقات اجتماعی که نه تنها در دسترسی به ثروت بلکه در دسترسی به فرهنگ، آموزش و سبک زندگی نیز متفاوتاند و این تفاوتها بازتولید نابرابریها را تسهیل میکند. ادبیات، رویکردی است که با نقد نظام طبقاتی ، ساختارهای ناعادلانه اجتماعی را محکوم و از منظر عدالت اجتماعی آنها را به چالش میکشد روش تحقیق در این مقاله، روش تحلیلی-تفسیری است که بر تحلیل متن اصلی رمان و پیوند آن با نظریات اجتماعی تأکید دارد.
رویکردی جامعه شناختی به تفکر مولوی در باب نظریه جبر و اختیار (با تکیه بر مثنوی معنوی)
جامعهشناسی ساختارگرا، رویکردی نظری برای شناخت نظامها و ساختارهای اجتماعی است که مفاهیم و رفتارهای اجتماعی را شکل میدهند. این نوع از جامعه شناسی تلاشی برای استفاده از مدلها و نظریهها جهت تبیین و توسعه سیستمها و ساختارهای جامعه است که بر اساس مدل سازی و الگوسازی طرح بندی میشوند. مطالعهی جامعه شناختی حکایتهای مثنوی از آنجا که مروری بر چگونگی تفسیر و نحوهی واکنش اعضای اجتماع به حوادث و پدیدههای مختلف است، میتواند نقدها و تحلیلهای معتبر و قابل قبولی در بارهی جامعهی زمان آفرینش این اثر ارائه دهد. با استفاده از الگوها و نمودارهای مختلف و نقد و تحلیلهای مبتنی بر این الگوها و مدلها و همچنین با تجزیه و تحلیل حکایتهای مثنوی، بر اساس الگوها و مدلهای ذکر شده، امکان درک همه جانبهای از رفتار و واکنش اعضای جامعه به مسائل مختلف فراهم میود. این مطالعه جامعه شناختی میتواند به شناسایی علل زمینهای در پس رفتارها و واکنشهای خاص و نیز تأثیرات آنها بر پویایی اجتماعی کمک کند. علاوه بر این، میتواند بینشی در مورد نحوه تعامل سیستمهای اجتماعی مختلف با یکدیگر ارائه دهد، که به تصمیمگیری آگاهانهتر در مورد بهترین نحوهی مدیریت بر نهادهای اجتماعی کمک کند. ازجمله کنشها واکنشهای افراد در جامعه که تعاملات افراد را در موقعیتهای مختلف اجتماعی تحت تأثیر قرار میدهد، اعتقاد به جبر مطلق یا اختیار تام در انجام امور زندگی روزمره است. از بررسی دفترهای شش گانه مثنوی، این نتیجه حاصل شد که موضوع فوق پیچیده و بحث برانگیز وتا حدودی غیر قابل تفکیک میباشد. مولانا از ابراز نظر جزمی و قطعی دربارهی این موضوعات پرهیز نموده است؛ ولی جبری را که مورد سوءاستفاده کاهلان و نادانان میشود، مذموم و ناپسند میداند و اختیاری را که موجب زیاده خواهی و هرج ومرج میشود، ناروا میشمرد.
بررسی ابعاد تعلیم و تربیت در قابوسنامه و کلیله و دمنه بر اساس نظریه آمایه ثرندایک
بایستههای تعلیم و تربیت، اگرچه نه به صورت امروزی؛ لکن از دیرباز به صورتهای متدوال زمانهی نگارندگان، در کتب ادبیات کلاسیک حضور داشته است. امروزه با دسته بندی، تدوین و استخراج و کشف شیوهها و اصول و روشهای تعلیم و تربیت و تطبیق و بازخوانی آنها براساس محتوی کتب ادبیات تعلیمی متوجه میشویم که این اصول اگرچه در لفظ و فرم تازگی دارند؛ اما در محتوا و کاربرد فرق چندانی با مولفههای تربیتی مندرج در متون ادبیات تعلیمی ندارند. تئوری ثرندایک یکی از نظریههای تعلیم و تربیت امروز است. این نظریه به عنوان: آمادگی، تمرین و آمایه طرح شده است و در علم روانشناسی امروز از مهمترین اصول و مبانی تعلیم و تربیت به شمار میرود. مولفههایی که در این نظریه برای تعلیم و تربیت معرفی شده، در دو اثر تعلیمی قابوسنامه و کلیله و دمنه قابل مطالعه و ملاحظه است. در این تحقیق به استخراج اصول و مبانی تعلیم و تربیت منطبق بر نظریه ثرندایک در قابوسنامه و کلیله و دمنه میپردازیم.
سیمای زن در ادبیات منظوم عرفانی فارسی (تا سده نهم قمری)
هدف از پژوهش حاضر بررسی سیمای زن در ادبیات منظوم عرفانی فارسی تا سده نهم قمری میباشد. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای میباشد. بررسیها نشان داد سرتاسر زندگی زن نمادهایی از لطافت و زیبایی را به همراه دارد. در دوران دختری نمادی از پاکی، احساس و عواطف است. زمانی که ازدواج میکند سمبل مهر، عشق و محبت است و وقتیکه مادر شد؛ تندیس گذشت، فداکاری و ایثار میشود. به ادبیات عرفانی که رجوع کنیم، زیباییها در زن گاه ظاهری و گاه باطنی است. زن نماد نور است. از دیدگاه صوفیه و عارفان، گاه زن نماد و سمبل خصایص انسانی و حتی متصف به برخی صفات خدا گونه معرفی میشود و گاه نیز منزلت و مقامی شیطانی دارد. گاهی صفات نیک را در خود جمع کرده و گاهی به صفات زشت و ناپسند متصف میگردد. زنان منظومههای عرفانی از برترین موقعیت برخوردارند. در مرتبه بعد از آثار عرفانی، زنان بوستان سعدی هستند که وجودشان تنها قیومیت و حاکمیت بلامنازع مردان به رسمیت شناخته میشود.
جمشید میان ناخودآگاه اسطوره و حماسه: تأملی بر زبان، میل و هویت در روایتهای اوستا و شاهنامه
جمشید، از اسطورهایترین و رازآلودترین پادشاهان فرهنگ ایرانی، در گذار از اوستا به شاهنامه، دچار دگرگونیهایی بنیادین در جایگاه و هویت میشود؛ از جمشیدِ فرّهمند و نظمبخش اوستایی، تا پادشاه مغرور و راندهشده در منظومۀ فردوسی. این مقاله با تمرکز بر بازخوانی اسطورۀ جمشید، میکوشد با اتکا به مفاهیم کلیدی روانکاویِ ساختارگرای ژاک لکان، از جمله «مرحلۀ آینهای»، «دیگری بزرگ»، «میل» و «ناخودآگاه ساختارمند مانند زبان»، سازوکارهای زبانی و روانی بازنمایی این پادشاه را واکاوی کند. روش پژوهش کیفی و مبتنی بر تحلیل تطبیقی ـ مفهومی است که بر دو متن محوری، یعنی اوستا و شاهنامه، تمرکز دارد. یافتهها نشان میدهند که سقوط جمشید نه صرفاً نتیجۀ غرور فردی، بلکه بازتابی از گسست سوژه در برابر ساختارهای میل، قدرت و زبان است؛ سوژهای که در جدال با نگاه «دیگری» و محدودیتهای گفتار، از انسجام هویتی بازمیماند. این پژوهش با پیوند میان ناخودآگاه اسطورهای و زبان حماسی، کوشیده است تا لایههایی از هویت ایرانی و کشاکشهای درونی آن را در آیینۀ اسطورۀ جمشید بازتاب دهد.
بررسی موسیقی درونی در اشعار عامیانه کودک و نوجوان
شعر کودک و نوجوان به عنوان گونهای از ادبیات غنائی، نقشی مهم در پرورش زبان، تخیل و احساسات کودکان ایفا میکند. یکی از مؤلفههای بنیادی در جذب مخاطبان خردسال، بهرهگیری از موسیقی درونی در ساختار شعر است؛ موسیقیای که از طریق شگردهایی چون تکرار، جناس، واجآرایی و اعنات ایجاد میشود. این پژوهش باهدف بررسی نقش موسیقی درونی در اشعار عامیانه کودک و نوجوان و تحلیل شگردهای زیباییآفرین آن انجامشده است. روش تحقیق در این مطالعه، توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر تحلیل متون و اشعار منتخب شاعران معاصر کودک و نوجوان است. دادهها از طریق نمونهگیری هدفمند جمعآوری و با تمرکز بر عناصر آوایی و آرایههای لفظی بررسیشدهاند. یافتههای پژوهش نشان داد که تکرار آزاد و تکرار صوتی بالاترین بسامد را در اشعار بررسیشده داشته و سهم قابلتوجهی در تولید ریتم، خوشآهنگی و تثبیت مفاهیم در ذهن مخاطب ایفا کردهاند. همچنین، کاربرد گستردهی جناس و واجآرایی موجب ایجاد بازیهای زبانی، افزایش جذابیت شنیداری و تحریک خلاقیت کودکان شده است. اعنات نیز به عنوان شیوهای برای تقویت طنین و روانی شعر، در بسیاری از نمونهها بهکاررفته است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که موسیقی درونی نهتنها در ارتقاء زیباییشناسی شعر کودک نقش دارد، بلکه عاملی مؤثر در تقویت مهارتهای زبانی، تسهیل فرآیند یادگیری و ارتباط عاطفی با مخاطب است. این یافتهها بر اهمیت توجه شاعران کودک به شگردهای موسیقایی و استفاده آگاهانه از آنها در سرایش شعر تأکید میکند.
دربارهی مجله
نشریه گنجینه زبان و ادبیات فارسی یک نشریه دسترسی آزاد و معتبر است که به مطالعه، حفظ و پیشبرد زبان و ادبیات فارسی اختصاص دارد. این نشریه بهعنوان بستری ارزشمند برای پژوهشگران و صاحبنظران در حوزه زبان و ادبیات فارسی، طیف گستردهای از موضوعات مرتبط با این حوزه را پوشش میدهد؛ از ادبیات کلاسیک و کهن گرفته تا ادبیات معاصر و مطالعات زبانشناختی. این نشریه با پایبندی به استانداردهای علمی سختگیرانه، از فرآیند داوری دوسو ناشناس بهره میبرد که بیطرفی و بالاترین سطح اعتبار علمی را در انتخاب مقالات تضمین میکند. گنجینه زبان و ادبیات فارسی پذیرای انواع مقالات پژوهشی اصیل، مقالات تحلیلی، نقدها و مطالعات تفسیرگرایانه است و دیدگاههای بینرشتهای و بینالمللی را برای غنای بیشتر حوزه مطالعات فارسی تشویق میکند.