رویکردی جامعه شناختی به تفکر مولوی در باب نظریه جبر و اختیار (با تکیه بر مثنوی معنوی)
کلمات کلیدی:
مولانا، جبر، اختیار، ساختارگرایی، لوسین گلدمنچکیده
جامعهشناسی ساختارگرا، رویکردی نظری برای شناخت نظامها و ساختارهای اجتماعی است که مفاهیم و رفتارهای اجتماعی را شکل میدهند. این نوع از جامعه شناسی تلاشی برای استفاده از مدلها و نظریهها جهت تبیین و توسعه سیستمها و ساختارهای جامعه است که بر اساس مدل سازی و الگوسازی طرح بندی میشوند. مطالعهی جامعه شناختی حکایتهای مثنوی از آنجا که مروری بر چگونگی تفسیر و نحوهی واکنش اعضای اجتماع به حوادث و پدیدههای مختلف است، میتواند نقدها و تحلیلهای معتبر و قابل قبولی در بارهی جامعهی زمان آفرینش این اثر ارائه دهد. با استفاده از الگوها و نمودارهای مختلف و نقد و تحلیلهای مبتنی بر این الگوها و مدلها و همچنین با تجزیه و تحلیل حکایتهای مثنوی، بر اساس الگوها و مدلهای ذکر شده، امکان درک همه جانبهای از رفتار و واکنش اعضای جامعه به مسائل مختلف فراهم میود. این مطالعه جامعه شناختی میتواند به شناسایی علل زمینهای در پس رفتارها و واکنشهای خاص و نیز تأثیرات آنها بر پویایی اجتماعی کمک کند. علاوه بر این، میتواند بینشی در مورد نحوه تعامل سیستمهای اجتماعی مختلف با یکدیگر ارائه دهد، که به تصمیمگیری آگاهانهتر در مورد بهترین نحوهی مدیریت بر نهادهای اجتماعی کمک کند. ازجمله کنشها واکنشهای افراد در جامعه که تعاملات افراد را در موقعیتهای مختلف اجتماعی تحت تأثیر قرار میدهد، اعتقاد به جبر مطلق یا اختیار تام در انجام امور زندگی روزمره است. از بررسی دفترهای شش گانه مثنوی، این نتیجه حاصل شد که موضوع فوق پیچیده و بحث برانگیز وتا حدودی غیر قابل تفکیک میباشد. مولانا از ابراز نظر جزمی و قطعی دربارهی این موضوعات پرهیز نموده است؛ ولی جبری را که مورد سوءاستفاده کاهلان و نادانان میشود، مذموم و ناپسند میداند و اختیاری را که موجب زیاده خواهی و هرج ومرج میشود، ناروا میشمرد.
دانلودها
چاپ شده
ارسال
بازنگری
پذیرش
شماره
نوع مقاله
مجوز
حق نشر 2025 فرزانه افسردیر (نویسنده); نصرالله امامی; فرزانه یوسف قنبری, نسیم خواجه زاده (نویسنده)

این پروژه تحت مجوز بین المللی Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 می باشد.